پيرمردي فرزانه كه تمامي عمر خود را با تقوي و پاكي زندگي كرده بود به خاطر بعضي اعمال ناشايستي كه در زندگيش مرتكب شده بود بايد دوره اي كوتاه را در جهنم سپري ميكرد.
او با ورود به جهنم از آنچه در آنجا ميديد سخت متعجب شد.اسباب و اثاثيه هاي مدرن و همه در وضعيت بسيار خوبي بودند و حتي درجه حرارت هم مطلوب بود و انواعي از غذاهاي لذيذ بر روي ميزها چيده شده بود.پيرمرد تعجب كرده بود كه چرا به اينجا جهنم ميگويند!!!!!!!!!
او پاسخ خود را وقتي فهميد كه بر سر ميز غذا نشست.تمام چنگالها 180 سانتيمتر طول داشتند و قانون جهنم اين بود كه همه بايد غذاي خود را با چنگال ميخوردند.با اينكه چنگال به راحتي از غذا پر ميشد اما برگرداندن آن به سمت دهان تقريبا غير ممكن بود.
با گذشت زمان بالاخره آن پيرمرد دوره خود را طي كرد و محكوميتش به آخر رسيد و آن قادر هميشه حاضر به او فرمود:بسيار خوب.حال ديگر ميتواني به بهشت نقل مكان كني.
آن پيرمرد از مشاهده وضعيت اشياء در بهشت بسيار شگفت زده شد.همه چيز مانند جهنم زيبا و سز جاي خود بود ولي چنگالهاي غذاخوري آنجا هم 180 سانتيمتر طول داشتند! او از خودش پرسيد ممكن است هنوز در جهنم باشم؟ سپس گشتي در اطراف زد و متوجه شد آدمهاي آنجا چهره هاي زيبا و بشاشي دارند! با خود گفت: آخر چطور چنين چيزي ممكن است؟ اينجا كه همه چيز شبيه جهنم است!
وقتي زنگ غذا به صدا در آمد و همه براي خوردن غذا سر ميزها حاضر شدند او پاسخ خود را دريافت. هركس يك چنگال بلند برداشت و با آن به شخص مقابل خود غذا داد. آنها داشتند اصل همكار شدن با خدا را مي آ موختند!!!!!!!!!!!!!!!1
سلام این داستان نشون میده با فکر میشه جهنم رو هم تبدیل به بهشت کرد
درودبرشما حکایت زیبا و شیرینی بود موفق باشید
10152 بازدید
1 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
21 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian